محمدطاهای ما(جوجه طلایی ما)محمدطاهای ما(جوجه طلایی ما)، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 6 روز سن داره

دردونه..یک عاشقانه آرام دگر

وبلاگ تکانی

چیزی تا سال جدید نمونده و همه در حال دویدن و تا پنج شنبه 20:20:20همه فعالیت میکنن و دوست دارن همه چیز به نحو احسنت انجام بشه. منم یه وبلاگ تکونی به فسقلم بدهکاربودم اما دلشو نداشتم به خاطرات قبل نگاه کنم . اما از موضاعت وبلاگ شروع کردم و دسته بندی کردم و خیلی برام سخت بود که هر مطلبی رو بخونم و بزارم تو موضوعات خودش  و شد بهانه ایی برای اشک های من . با دیدن اسم طاها تو پست های اولم و............. اما به محض اینکه اشک اول بخواد از گوشه چشمم بیرون بیاد به اذن خدا محمدطاهای گلم بیدارشدو شروع کرد به شیر خوردن و بعد دلبری  و یه عالمه باهاش حال کردم و آهنگ شاد براش گذاشتم و شد دلیل نریختن اشک های من . خدای...
28 اسفند 1392

اولین لگد طاهای من مهدی

عاقبت در يك شب از شب هاي دور* كودك من پا به دنيا مي نهد* آن زمان بر من خداي مهربان* نام شورانگيز "مادر" مي نهد. طاها مهدی و سمیه روز یکشنبه  ١٣٩٠/١٢/١٣ ساعت ١١:١٥ یه شب خوشگل ابری خیلی سردوقتی بابامهدیش از کار اومد یه خسته نباشید آبدار به بابامهدیش گفت پاهای کوچولوشو که برای اولین بار توان حرکت کردن پیداکرده بود محکم به دیوارهای خونه اش کوبید و لحظه به لحظه و ثانیه به ثانیه در حال جون گرفتنه اولین حرکتش برام دردشیرینی داشت که فقط تونستم بهش بگم جانم محکم تر بزن تا بفهمم توسالمی و من تموم این روزهای سختو به عشقت تحمل کنم اولین حرکت طاها        ...
27 اسفند 1392

واکسن 2ماهگی دردونه

الهی من فدای گل پسرم بشم من با دل و جرات شما رو بردم وواکسن دو ماهگیتو زدیم الهی فدای شما پسر گلم اصلا ناآرومی نکردی و مامان و بابا رو اذیت نکردی وزن 6200 قد62 دور سر 39 ماشالله به گل پسرم ...
26 اسفند 1392

بدون عنوان

می نویسم... می نویسم از تو... تا تن کاغذ من جا دارد...! با تو از حادثه ها خواهم گفت... گریه ، این گریه اگر بگذارد... می نویسم همه ی با تو بودن ها را... تا تو از خواب مرا به با تو بودن ببری ، تا مرا باز به دیدار خود من ببری... می نویسم... مینویسم از تو... تا تن کاغذ من جا دارد...! هنوز هم برای تو می نویسم... تویی که هیچگاه عشقم ، احساسم و بودنت را نتوانستم لمس کنم... برای تو می نویسم که تمام ثانیه هایم را با تو بودم اما نبودی، اما تو... برای تویی که تمام هستی ام بودی و هستی ، اما من... هنوز هم برای تو می نویسم و به امید یک بوسه ات... ب...
26 اسفند 1392

من و تو

سلام سلام به همه دوستای گلم که اگه یه مدت غیبم بزنه نگرانم میشن ویا اس ام اس میدن یا تلگراف میزنن یا نظر می زارن. راستش یه مدت درگیر بودم .شوهرخاله امو ازدست دایم و زیاد حوصله نداشتم و عصبی بودم الان بهترم . خوب حالا برم سراغ پسرگلم سلام دردونه خودم خوبی مامان .جات خوبه؟ انشالله که خوبی..... من و تو و بابایی و خاله زهرا اینا با این جوجه هاش رفتیم رای دادیم .من و تو دونفری یه رای دادیم .انشالله بیای و بان شناسنامه درست کنم بزرگ بشی 18سالت بشه شناسنامه اتو دستت بگیری و باهم بریم رای بدیم .........انشالله سال 96تو هم مثل آیدا که این این سری از شیطنت همه جا رو ریخت بهم بیای و فضولی کنی و ماهم هی بگیم نکن نکن...... راستی خاله زهرا...
26 اسفند 1392

مسابقه

 بخاطر دوست گلم مامان فرشته اسمونی الینا که الان یه نی نی تو دلش داره ؛ ممنونم عزیزم که منو دعوت کردی مسابقه : 1. بزرگترین ترس زندگی شما ؟ از دست دادن  داشته هام مثل عزیزانم و ارامشم و خوشبختیم 2. اگر 24 ساعت نامریی می شدی، چی کار می کردی؟ بچه که بودم دوست داشتم برم تو اطاق عروس و دوماد اما الان اصلا نامرئی شدنو دوست ندارم 3.  اگر غول چراغ جادو، توانایی برآورده کردن یک آرزوی 5 الی 12 حرفی شما را داشته باشد،‌ آن آرزو چیست ؟ زنده شدن پسرم 4. از میان اسب، پلنگ، سگ، گربه و عقاب کدامیک رو دوست داری؟ اسب 5. کارتون مورد علاقه دوران کودکی؟ دوقلوها ؛جودی ابوت 6. در پختن چه غذایی تبحر...
26 اسفند 1392

بدون عنوان

"مدتی است که دچار یک پایانم... آغازی در راه است که شاید از همه آغازهای پشت رو ترسناک تر و شیرین تر باشد!"....... وحالا این دفترچه خاطراتت طاهای من برای مامانش شده یه اتاقک تنهایی یه محراب عبادت  و مینویسم با لبخند به جای همه ی لحظه هایی که نخندیدیم و مینویسم برای تو که بیاییو این آغاز مهرمان باشد مینویسم برای آفتاب آفتابی که روشن است .بگذار آفتاب و روشنی نشان عشق مان باشد.  ---------------------------------------------- قشنگ ترین صدای زندگی ، صدای تپش قلب توست . باشکوه ترین روز دنیا روز تولد توست. پس برایمان بمان و بدان بهترین ها را برایت میخواهیم❤ ..........فرشته شدنت مبارک عزیزدلــــــــــم   من مامان یه فرشته آسمونی...
26 اسفند 1392

امروز رفتم..........

دستانم روی دکمه ها می لغزند می نویسم اما برای بار چندم، با یک Backspace همه را پاک می کنم... ذهنم خالیست اما تمام فکرم حول تو می چرخد تویی که ذره ذره مرا وابسته خود کردی می خواهم از تو بنویسم اما جملات در ذهنم شکل نمی بندند... می خواهم به یک جمله اکتفا کنم: دوستت دارم... پسرکم .گل من تصمیم گرفتم یه کارایی کنم امروزم رفتم با توکل بخدا اولین قدممو برداشتم و با ایده ام موافقت کردن و فردا منتظر یه جوابم یا بهم بگن بله ما خوشحالیم از همکاری با شما یا بگن متاسفم هزاران هزارهدف پشت این فکرمه اما ای کاش بشه..........انشالله به قدم خیر تو گلستون بشه.... من هرجا میرم تو با منی و من وقتی می خوام ازهدفم برای اون مدیر و ریی...
26 اسفند 1392

مامان بی تاب

دلم بی تاب بی تاب است چه خوب که تو هستی و می آیم و می نویسم برایت گاهی دیروز ها  رنگ دعایم فرق داشت امروز هم فرق دارد با هر روز خدای من توی دلم باز هم انگار خبری شده تکان خورده چیزی میدانم که میدانی چه میگویم تمام امیدم این است که تو را دارم پس خودت یه کاری کن میدونم نمی تونم - میدونم نمیشه - میدونم محاله بتونم  جبران کنم ولی اقلا می تونم این دسته گل رو تقدیم کنم که ؟ - نمی تونم ؟ متشکرم بابت همه چی  خدا ی مهربونم            ...
26 اسفند 1392